۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

کاشکی می آمدی از راه دور
گاه می کردی ز قلب من عبور
 در دلم صد بار دیدارت کم است
مهر تو بر قلب تنهایم نشست
دیگر اینک صبر من لبریز شد
روزگار من چنان پائیز شد
اینهمه تنهایی من بس نبود
 پس چرا تو برنگشتی زود زود
باز گرد و خوب کن حال مرا
خوب کن این حال و احوال مرا
دیدن تو آرزوی هر شبم
نیک بنگر بین چه پر تاب و تبم
من بدم من خوب می دانم نگو
عشق را در روح من کن جستجو
کاش می دیدی که در دل آتشم
زآتش عشقت زبانه می کشم
زندگی بی تو برایم ماتم است
ای تو که صد بار دیدارت کم است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر